: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: لوگوي وبلاگ :
: آرشيو يادداشت ها :
شعله
شعله مهرت درونم سرد شد
در وجودم فکر تو کمرنگ شد
این غرور است حرف من را می خورد
گر که احساسی بود از سنگ شد
عاقبت تنهایی و فکر و خیال
این همه اندر خم یک چنگ شد
دل که نا آرام بود و پر جنون
چون شقایق مرد و خونین رنگ شد
بعد از آن مرگ تاسف بارِِِِِِ دل
عشق حق در جان و دل پررنگ شد
یا من تواضع کل شیء لعظمته
الحمدلله دل ما وابسته هیچ احد الناسی نیست و این شعرها هم هیچ کدام در وصف الحال کسی نیست.
هر کدام تفسیر خاص خود را دارد که از اصل آن هم جز خدای یکتا و دل شاعرش، دیگری خبر ندارد.
دل من نیز به جز معشوق واقعی که اله ی غیر از او نیست، ساکنی ندارد.
و شعر، تراوشات قوه احساس و تخیل و عاطفه بالقوه شاعر است و ضرورتا بر حسب اتفاقی واقعی نجوشیده است.
والسلام !
نوشته شده توسط : شاعر: فاطمه ر.